شاید در نگاه اول این امر مشکل قابل ملاحظهای به نظر نرسد اما با اندکی دقت و بررسی در مسائل به وجود آمده میتوان دریافت که این موضوع شکاف و معضلات زیادی را در جامعه روستایی مازندران ایجاد کرده است.
خسته از بیتوجهی
محبوبه 27 ساله بود و مجرد. در روستایی که او زندگی میکرد مشکلی بزرگتر از مجرد ماندن دختر تا این سن و سال وجود نداشت. در روستای او هر دختر از سن 14 سالگی آماده پوشیدن لباس سفید و رفتن به خانه بخت است و اگر خیلی طول بکشد بیشتر دخترهای روستا 17 یا 18 سالگی به این آرزوی بزرگ رسیده و ازدواج میکنند.
ظاهرا سالهاست که این مناسبات دستخوش تغییراتی شده و دیگر دخترها به آن زودی که بزرگترها توقع دارند به خانه بخت نمیروند. دوست محبوبه گفت: این حرفها مال قدیم بود که دخترها برایشان مهم نبود زن چه کسی میشوند، هر کسی به خواستگاریشان میآمد و پدر دختر از او خوشش میآمد دختر را به او میداد. امروز اکثر دخترهای روستا درس خواندهاند و خیلیهایشان به دانشگاه هم میروند پس نمیتوانند مانند گذشته به راحتی تن به ازدواج با هرکسی و با هر شرایطی بدهند.
او ادامه داد: دوستم محبوبه هم یکی از همین دخترها بود، دوست نداشت با هر کسی ازدواج کند. چند تا خواستگار از روستا داشت اما به قول خودش هیچکدام به درد زندگی نمیخوردند. همیشه عصبانی بود از حرفهایی که پشت سرش میزدند.
میدانید انگار حرف برای این مردم تمامی ندارد. اینقدر سرکوفت شنید تا بالاخره خودش را به آبها سپرد و تن به مرگ داد. توی روستای ما خودکشی عمل خیلی زشتی است، پدر و مادر و 6 خواهر و برادر محبوبه بعد از این که او خودش را در دریا غرق کرد، روستای ما را ترک کرده و از اینجا رفتند.
هیچکس از آنها خبری ندارد. الهه کسرایی آسیبشناس مازندرانی معتقد است که ازدواج نه تنها امر مقدسی است بلکه یکی از نیازهای اولیه انسانها بوده که محقق نشدن آن باعث ایجاد خلأ قابل ملاحظهای در زندگی افراد میشود.
این خلأ و احساس نقص در روستاها به مراتب عمیق تر و خطرناکتر از شهرهاست زیرا برخورداری روستاها از بافت سنتی تر و نبود امکانات در روستاها در مقایسه با شهرها باعث میشود افراد مجردمانده، به ویژه دختران، آسیب جدیای ببینند.
وی ادامه داد: در روستاهای این استان با افزایش سن ازدواج دختران میزان خودکشی و فرار از منزل نیز گسترش زیادی داشته است.
خانه برایم قفس بود
در بسیاری از موارد دیده شده است که عدم ازدواج دخترها به ویژه در روستاها باعث شده که خانوادهها به آنها سرکوفت زده و در مواردی نیز آنها را وادار کنند با فردی که دلخواهشان نیست ازدواج کنند. کارشناسان امر این دو رخداد را عامل اصلی فرار دختران روستایی از خانه عنوان کردهاند.
کسرایی با ناراحتی از دخترهایی تعریف کرد که به خاطر زیر بار ازدواج اجباری نرفتن از خانه فراری شده و سر از خانههای فساد در آوردهاند.شراره، دختری که هیچگاه نام واقعی خود را نگفت یکی از همین دخترها ست.
او خودش میگفت: 21 ساله بودم و به قول برادر بزرگترم دیر شده بود. فکر میکردند دیگر مردی به سراغم نمیآید و باید تا آخر عمر سربار آنها باشم. برادرم یک روز به خانه آمد و گفت برایم خواستگاری از شهر آورده است!
مردی که جای پدرم بود. زیر بار نمیرفتم. مدتها زندانی و تنبیه شدم تا اینکه تصمیم گرفتم از خانه فرار کنم. کنار جاده ایستاده بودم، با کلی ترس سوار اولین ماشینی شدم که جلوی پایم ایستاد و بعد شب را در ویلای همانها گذراندم.
آنها با من مهربان بودند، صاحبخانه چیزی به من داد تا کمی آرام شوم. چند روزی پیش آنها ماندم، بعدها فهمیدم که آنها معتادم کردهاند. این طوری بود که از همان روز اول فرار از خانه وارد باند فروش مواد مخدر شدم. البته این تنها کاری نبود که آنها از من میخواستند و من مجبور به انجام آن بودم! بارها فکر کردم که به خانه بازگردم اما میدانستم اگر این کار را بکنم سرنوشتی جز مرگ نخواهم داشت، برای همین تا امروز در شهرهای مختلف زندگی کردهام و هیچ راه بازگشتی ندارم.
کسرایی در این ارتباط گفت: امثال این دختر وقتی به آخر راه میرسند به این فکر میکنند که کاش در روستای خود به ازدواج اجباری با همسری ناخواسته تن میدادند اما به این روز نمیافتادند.
به اعتقاد این آسیبشناس مازندرانی مهاجرت مردها از روستاها به شهر نیز میتواند از جمله دلایل کاهش ازدواج دختران روستایی و افزایش ازدواج در شهرها باشد. در گذشتهای نه چندان دور روستاها از آسیبهایی از این دست در امان بودند. حال که علت عمده فرار و خودکشی دختران این خطه را میدانیم بر ماست که در رفع این مشکل قدمهای موثری برداریم.
یکی از راهحلها ایجاد اشتغال در روستاها و جلوگیری از خروج نامتعادل و بیپشتوانه روستاییان از محلهای زندگی خود و بالابردن سطح رفاه اجتماعی در روستاها و زندگی کردن سطح رفاه و امکانات روستاها به شهرها میتواند نقش تعیینکننده و موثری را ایفا کند.
همشهری استانها